دختران دشت

ادبیات وهنر

دختران دشت

ادبیات وهنر

پروین

مشب در سر شوری دارم
امشب در دل نـــــوری دارم
باز امشب در اوج آسمانــم
رازی باشد با ستارگانـــــم
امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گویـــــــــی دورم
از شادی پر گیرم که رســــــم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
بر آسمانها غوغـــا فکنم
سبو بریزم ساغر شکنم
امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گویــــــــــی دورم
با ماه و پروین سخنــــی گویم
وز روی مه خود اثـــــری جویم
جان یابم زین شبها
ماه و زهره را به طـــــــرب آرم
از خود بی خبرم، ز شعف دارم
نغمـــــه ای بر لبها

ز من نگارم

زمن نگارم عزیزم خبر ندارد
به حال زارم عزیزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من عزیزم خبر ندارد
دل من از من عزیزم خبر ندارد
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
که غیر خونِ جگر ندارد
که غیر خونِ جگر ندارد
همه سیاهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد
بهار مضطر عزیز من ، آخ، منالُ دیگــــــر
که آه و زاری اثر ندارد ، جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگـــر ندارد
زهر هر دو سر بر سرش بکوبد

کسی که تیغ دو سر ندارد

داریوش

کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم
پشتِ کدوم سَد سکوت پر میکشی چکاوکم
چرا بمن شک میکنی منکه منم برای تو
لبریزم ازعشق تو و سرشارم ازهوای تو
دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو
*  *  *
گریه نمی کنم نرو، آه نمی کشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بُغض نمی کنم ببین
*  *  *
سفرنکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگ منه راهیهء این سفرنشو
نزار که عشق منو تو اینجا به آخربرسه
بری تو و مرگ من از رفتنه تو سربرسه
*  *  *
گریه نمی کنم نرو، آه نمی کشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بُغض نمی کنم ببین
*  *  *
نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام
اگرچه من بچشم تو کمم قدیمی ام گُمم
آتشفشان عشقمو دریای پُرازتلاطُمم
*  *  *
گریه نمی کنم نرو، آه نمی کشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بُغض نمی کنم ببین